سلام
من حسن 35 سالمه من در سال 81 با دختری که دوستتش داشتم و با میل خودم ازدواج کردم
و زندگی خوبی باه هم داشتیم , و سال 83 خدا به ما دختر دارد , خانم من خانه دار بود تا براش تو شرکت کار درست کردم و همکار خودم شدو تو شرکت و از اونجایی که شرکت ما ساختما زیاد داشت من مثلا تو یه ساختمان تو عباش آباد بودم و ایشان توو مطهری
ما صبح با هم میاومدیم شرکت و شب با هم میرفیتم خونه خلاصه یه مدت خانوم من به من شک میکرد
همش من رو چی میکرد ولی خوب از اونجایی که من چیزی نداشتم تو خفا همیشه سربلند بودم
تا جایی که دیگه دوستاش شروع کردن به اینکه که شوهرت از تو سر تو رو تحویل نمیکیره از این جور حرفها
خلاصه تا جایی که مار ما به طلاق کشید و از هم جدا شدیم ولی با من رفت آمد داشتم با خانومم تو خونه خودمون
تا اینکه بعد رفتم درخواست دادم برای ازدواج مجدد که گفتم باید یه ماه بگذره از طلاقتون
یه رو ماه رمضان بود من زبان روزه اومدم خونه و خاوبیده بودم که اومد بالای سر من و داد بیدا و سایل من رو جمع کرد و زنگ زد 110 من رو انداخت از خونه بیرون
من رفتم خونه بابام و یکسالی در گیر بودم و هیچ کس ئساطت نکرد
من زندگی و زنم رو دوست داشتم ولی خوب چیکار میشد کرد
بعد از یک سال دیدم اصلا
خبری نیست , منم لج کردم رفتم زن گرفتم و الان دوسالی هست داریم زندگی میکنیم
ولی خوب چه زندگی
من همش تو فکر زن و بچه قبلیم
طوری شد که دخترم دیگه حتی چشم دیدن من رو نداره و میگفت که من بابا ندارم و بابای من مرده
من رو خیلی داغون کرد
من با زن قبلیم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که کاری کینم که دخترم رو با من خوب کنه
ولی من هنوز هم زنم هو بچه رو دوست دارم
و از طرفی هم این زندگی جدید
من واقعا نمیدونم چیکار کنم
تو رو خدا کمکم کنید
دارم کلافه میشم
داغون داغونم

RE : 1

سلام بر شما
مورد شما چیزی نیست که بشه با چند خط توضیح تون براش راهکار ارائه کرد.
1- آیا همسر قبلی تون حاضره مجدد با شما ازدواج بکنه و شما می تونید هر دو همسر رو اداره بکنید؟
2- آیا همسر دومتون حاضر به جدایی از شما هست و یا شما توان طلاق دادن ایشون رو دارید؟
3- آیا شما به چه طریقی می توانید رضایت همسر قبلی تون رو جلب کنید تا میونه شما و دخترتون رو خوب کنید؟
4- آیا شما دخترتون رو در ازای مهریه همسر قبلی تون براش واگذار کرده اید؟
و خیلی سوالات دیگر که در بخش عمومی امکان همفکری براش نیست.

RE : 2

متشکرم.