loading...
ندای مشاور
آخرین ارسال های انجمن
ولی طالبی بازدید : 1883 چهارشنبه 07 خرداد 1393 نظرات (12)

همراهان عزیز سلام

خوش آمدید به ندای مشاور

لطفاً جهت استفاده مطلوب از امکانات این وبسایت به موارد زیر توجه داشته باشید:

1- تا حد امکان مسائل مشاوره ای (قابل طرح عمومی) را در بخش عمومی (انجمن سایت یا گروه تلگرام ندای مشاور) مطرح بکنید تا ضمن دریافت یک بار پاسخ کلی و رایگان مشاور از همفکری و تجارب سایر کابران انجمن نیز برخوردار گردید.

2- برای موارد مشاوره ای  خصوصی ، شخصی و محرمانه ضمن واریز هزینه طبق توضیحات صفحه مربوطه از طریق ایمیل یا پی وی تلگرام اقدام نمائید.


نحوه همفکری در بخش گفتگوی عمومی

از کاربران و همراهان عزیز تقاضا می شود جهت پیشگیری از تداخل مطالب و موضوعات بخش های مختلف انجمن موقع طرح موضوع جدید موارد زیر را در نظر بگیرند:

1- برای همفکری در بخش گفتگوی عمومی با یک نام کاربری (با مسمی و قابل خطاب) عضو شوید. مثلاً انتخاب نام 123456 و غیره ، موجب بی احترامی به مخاطبان و غیر جدی تلقی شدن خود فرد توسط دیگران می باشد.
2- برای همفکری بهتر و بیشتر و جلب توجه و نظر همراهان انجمن سعی کنید پروفایل خود را تا حد امکان تکمیل نمائید.
3- سوالات ، مشکلات ، نظرات و پاسخ های خود را حتماً در بخش مربوطه مطرح نمائید.
4- از قرار دادن سوالات جدید خود در- پاسخ جدید – موضوعات دیگران جداً خود داری نمایند.
5- برای پست های خود عنوان مناسب ، مختصر و جامع و مرتبط انتخاب نموده و از از طرح موضوعات به شکل کلی مانند مشکل من ، مشکل شخصی ، و غیره خودداری نمائید.
6- به خاطر حساسیت های امر مشاوره و نیاز به شکستن مقاومت طبیعی مراجع در مراحل اولیه تغییر و درمان ، ادامه پرسش و پاسخ با مشاور در بخش گفتگوی عمومی بیش از یکبار امکان پذیر نمی باشد اما همراهان عزیز می توانند همفکری ، همدلی و تبادل نظر با سایر کاربران را در این بخش ادامه بدهند.
7- طبق قوانین سایت پست های ارسالی انجمن بعد از دریافت پاسخ قابل حذف شدن نمی باشد. لذا کاربران محترم باید قبل از طرح مشکل به شکل عمومی ، از غیر محرمانه بودن محتوای پست خود اطلاع و اطمینان حاصل نمایند.
   توجه:پست هایی که شرایط فوق در آنها رعایت نمی شود، ویرایش ، قفل یا حذف می گردند.
 

برچسب ها متفرقه ,
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ولی طالبی در تاریخ 1394/12/11 و 8:18 دقیقه ارسال شده است

همراهان عزیز لطفاً پیام های مشاوره ای را در بخش مرتبط انجمن (مشاوره عمومی) مطرح نمائید تا همفکری بشه.

این نظر توسط eli در تاریخ 1394/06/07 و 21:18 دقیقه ارسال شده است

سلام خسته نباشید من ۲۱سالمه دوسال ازدواج کردم ولی تو گوشی شوهرم پیام هایی دبدم ک با چن نفردرارتباط هست ولی نمیدونم چجور بایدبهش بگم چون اصلا نمیزاره دورگوشیش برم یواشکی رفتم فهمیدمراهنمایبم کنید درضمن شوهرم خیلی زبون باز هست همیشه اوضاع رو ب نفع خودش برمیگردونه

این نظر توسط b در تاریخ 1394/05/12 و 2:44 دقیقه ارسال شده است

سلام.من دختری هستم ۲۱ساله الان حدود ۴ساله با مردی اشنا شدم هروقت صحبت ازدواج میشد ایشون میگفت من عاشقتم نیوشا اما هرگز بهم نمیرسیم علت و هیچوقت به من نگفت تا چندماه بعد از اشناییمون خانمی به من زنگ و پیام میداد که من همسرشم پاتو از زندگیمون بکش بیرون به اون اقا این مسایل و توضیح دادم ایشون ۳۹سال دارن و اعتراف کردن بله من ازدواج کردم ۱۸سالگی از روی حماقت اصلا یکبارم تا قبل نامزدی نذاشتن عروس و ببینم الانم سه تا بچه داریم من داغون شدم با اون حرفا تصمیم جدایی گرفتم اما هردو نتونستیم.ایشون برای من و خودش حلقه گرفته و همه چیو جلوی همسرشون علنی کردن حتی تهدیدش کرده اگر منو اذیت کنن خیلی بد میشه براشون من خیلی عذاب وجدان دارم اما واقعا عاشقشم ایشونم همینطور اما فکر کنم هرگز نتونه از همسرش و بچه هاش دل بکنه خانواده منم هرگز راضی نمیشن با وجود عشق بهشون چندتا مشکل این وسط هیت که یه مدتیه حالا که نزدیک به ۴ساله فکر جدایی به سرم بزنه اما طاقت ندارم علت ها اینا هستن...من اصلا طاقت اینکه خیلی معذرت میخوام ایشون به همسرشون نزدیک بشن و رابطه داشته باشن و ندارم میگن رابطه نذاریم اما من باور نمیکنم و همش دعوا ذاریم سر این مسیله بخاطر همین بهش بی اعتماد شدم...دلیل بعدی خانوادم هرگز راضی نمیشن...خودمم شاید خاطرات زندگی اول ایشون بعد ازدواج باهاش عذذابم بده...دلیل بعدی اینکه من از خانواده تفریبا مرفه هستم و ایشون پایین شهر و خیلی تفاوت داریم اما به عشقش شک ندارم با وجود وضع مالی خراب برای خوشحالی من همه کار کرده....دلیل بعدی اینه که ایشون سنشون کامل در چهرشون نشون میده و اصلا چهره و هیکل خوبی ندارن بخاطر همین همیشه اطرافیانم اذیتم میکنن که تو خیلیییی بهههتررییی لیاقتت بهتر از ایناس...اقای دکتر من نمیدونم ایشون میتونن خانوادشونو ترک کنن یانه همیشه میگن من مطمینم یه روزی یه جایی بهم میرسیم باهم حتی پلان خونه ای که قراره توش زندگی کنیم و کشیدیم اما حین صحبتاش گاهی میگه من لیاقت تورو ندارم لیاقت تو بهتریناس میترسم خوشبختت نکنم...اقای دکتر به نظر شما میاد بامن؟؟؟به نظرتون ادامه بدم؟؟؟اگر میخوان ادامه بدم چه شرطهایی براش بذارم؟؟؟؟لطفا کمکم کنینین سپاسگذارم

این نظر توسط تنها در تاریخ 1393/12/17 و 22:38 دقیقه ارسال شده است

سلام. دختری 30 ساله و مشغول به تحصیل در مقطع فوق لیسانسم. من دو خواهر دارم که یکی 36 و اون یکی 29 ساله اند. پدرم مواد مخدر مصرف می کنه و مادرم افسردگی دارد. پسر عمویی دارم که مدتهاست به او علاقه دارم اما او هشت سال پیش با دختری دیگه ای ازدواج کرد و بعد از دو سال به دلیل نازایی پسرعموم طلاق گرفتند. دو سال پیش احساسم رو نسبت بهش به صورت مستقیم ابراز کردم و بهش گفتم که تا ابد منتظرش می مونم ولی او گفت که هرگز فکر ازدواج با او را هم نکنم. شش ماه پیش تحت فشار خانواده راضی شده بود از من خواستگاری کنه اما بعد از یک هفته گفت که منصرف شده. حالا من موندم و احساس تردیدی که داره مثل خوره داغونم می کنه. بالاخره تکلیفم با خودم معلوم نیست از طرفی فکر می کنم هیچکس مثل اون نمیتونه شرایط زندگی منو درک کنه و هیچ مردی رو نمیتونم مثل اون دوست داشته باشم. از طرف دیگه نمیدونم آیا واقعا دوستش دارم یا از شدت مشکلات زندگیم تنها گزینه ای که به فکرم رسیده ازدواج با پسر عمومه. دائم با خودم کلنجار می رم که اون حق داره منو نخاد. هر کسی خودش همسر آیندشو انتخاب می کنه. ولی نمیتونم بهش فکر نکنم. لطفا بهم کمک کنید.

این نظر توسط مهنار در تاریخ 1393/12/16 و 23:21 دقیقه ارسال شده است

سلام دوستان ازتون خواهش میکنم روانشناس خوبی که ازطریق اینترنت
بامن مشاوره کنه میشناسین؟اگه میشه ایمیلی ازایشون بهم بدین ممنون
میشم برام سخته مشاوره حضوری داشته باشم خواهش میکنم خیلی لازم دارم

این نظر توسط فریاد فرزین در تاریخ 1393/12/11 و 17:57 دقیقه ارسال شده است

سلام من شش ساله ازدواج کردم یه دخترم دارم
در شهری به دور از خانواده خودم زندگی میکنم همسرم با رفتنم پیش خونواده موندم اونجا مشکل داره
هر دفعه بهونه ای میاره یه بار میگه کار دارم....
الانم مسایل عاطفی رو پیش میکشه که من بدون شما حوصلم سر میره و اینا
فاصله شهرامون حدود 8 ساعته
نمیشه یکی دو روزه رفت اومد
چیکار کنم

این نظر توسط elinaz در تاریخ 1393/11/19 و 12:15 دقیقه ارسال شده است

من شش سال ازدواج کردم و شاغل هستم و یه پسر یک ساله دارم شوهرم خیلی گستاخ و خودخواه و مغرور هستش، قرار بود بعداز زایمان دیگه سرکار نرم اما با موافقت همسرم رفتم و بعد از دوماه ازرفتنم گیرداد که دیگه نمیخواد بری منم دو ماه نرفتم اما بعد از دوماه پشیمون شدم و شوهرم هم موافقت کرد و با وساطت مدیر و دادن تعهد برگشتم سرکارم اما الان بعد از پنج ماه دوباره به من میگه لازم نکرده بری سرکار بشین بچه رو نگهدار پسرم و مادرم نگه میداره و تو این مدت ما همش خونه مادرم موندیم به جز پنج شنبه و جمعه و شوهرم خیلی زبونش دراز شده به خانوادم خیلی بی احترامی میکنه حرفش هم اینه که من راضی نیستم زنم بره سرکار منو به زور آورده اینجا از شماها خوشم نمیاد مجبورم تحملتون کنم همش زور میگه پدرو مادرم تا اونجا که میتونن بهش احترام میکنن ولی شوهرم بدتر زبونش دراز میشه بهش میگم ما هم مثل همه یا بچه رو بزاریم مهد کودک یا صبح بیاریمش عصری بریم خونمون میگه نه من نمیزارم صبح زود بچه رو از خواب بلند کنی اذیت بشه حالا اون دو ماهی که من نمیرفتم سرکار به من میگفت عرضه سرکار رفتن نداری خیلی بی عرضه ای حالا که دارم میرم هم انیجوری اذیت میکنه واقعا نمیدونم چی کار کنم از یه طرف بیام سرکار باید خانوادم زبون درازی شوهر منو تحمل کنن از یه طرف هم اگه نیام خودم باید تو خونه زبون مثل آتیشش و تحمل کنم اما تو سرکار هم تعهد دادم نمیدونم واقعا موندم به خدا از دست این آدم دم دمی مزاج خودخواه گستاخ بی ادب

این نظر توسط Hiva در تاریخ 1393/08/28 و 21:27 دقیقه ارسال شده است

یه دختره شیطون که خیلیا دنبالش بودن اما از اوضاع این رووزا به هرکی دل بست نشد که بشه ..... هزارتا آرزوی قشنگ داشت... درس خوندن ...علاقه شدید به معماری.... شیطونی و اخر هم ازدواج اما با کسی که همیشه تصورشو داشتم.....

همه ی اینا بر عکس شد....... شد ازدواج.... یه دفعه ای...

شد موافق نبودن همسر با درس خوندن و کارو.... ...



توو فضای درس و کنکور بودم 2 ماه بوود با یه پسری دوست بودم...خیلی دوسش داشتم اما یکم احساس یه طرفه بوود....نمیدونم چیشد که بعد 2تا خواستگار که بدون هماهنگیه من از طرف خانواده رد شده بودن یکی دیگه پیدا شد....یکی که همه تاییدش کردن...وضع مالیش خووب بوود 10 سال از من بزرگ تر بود ....اولش گفتم عمرا قبول کنم گفتم یکی دیگرو دارم اما...

وقتی به اوون یه نفر گفتم.. گفت بروو پی زندگیت گفت من نمیتونم تا 10 سال دیگه ازدواج کنم..... گفت برو....پای من واینستا.... نمیدونم اسمشو بذارم لجبازی...حرف دیگران که هی گفتن لگد به بختت نزن یا خیلی چیزای دیگه.....

قبول کردم...

شرایط سخت تر شد.... یه بند در حال بحث بودیم ....دوسم داشت خیلی زیاد شاید اولین کسی بوود که انقد دوسم داره اما اونی نبود که تووو آرزو های من بوود ...اوون مردی که من توو رویاهام دوسش داشتم این نبود...الان دو ماه از عقدمون داره میگذره اما من فقط دوسش دارم وقتی قهریم وابستشم اما عاشقش نیستم....دووست داشتم بر گردم به اوون روزا که مال خودم بودم.. اوون روووزا که آرزوهام قشنگ بوود... من باید زندگی کنم اما فقط مجبورم همین نه راه پس دارم نه راه پیش ... همه میگن زندگیت قشنگه شوهرت پول داره مشکلی نداری اما همش این نیست ... کسی.... کسی از دل من خبر نداره....!!!!... http:///
پاسخ : لطفاً پیامتان را در بخش مرتبط انجمن مطرح کنید تا همفکری شود.

این نظر توسط sara solymane در تاریخ 1393/08/17 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

سلام خانمی هستم 38ساله دارای لیسانس متاهل ودارای یه فرزندپسر3ساله هستم5ساله ازدواج کرده ام شوهرم وابستگی شدیدی به خانواده اش داره متاسفانه انهادرهمه امورزندگی مادخالت میکنندهمسرم خیلی عصبی مزاج وبددهن وپرخاشگره بطوری که خیلی سریع برسرمسال جزیی هم دعواومشاجره میکنه وحتی مراکتک میزنه گاهی همچین برخوردهایی هم بابچه میکنه البته کتکش نمیزنه شوهرم ازطرفی خیلی خسیسه ماهانه پول بسیاراندکی بمن میدهدکه باهاش هیچ کاری نمیشه کردچندروزپیش بخاطرخریدیه جوراب توخیابون دعواوسروصدای زیادی کردکه مایه کلی ابروریزی شدحالاکه دیگه کاردعوابه بیرون ازخونه کشیده نمیتونم اینهمه بی احترامی وبی حرمتی تحمل کنم ودیگه قادربه ادامه دادن به این زندگی نیستم وفقط به جدایی فکرمیکنم شرایط بحرانی بسیارسختی دارم لطفاشماکمکم کنید
پاسخ : لطفاً پیامتان را در بخش مرتبط انجمن مطرح کنید تا همفکری شود.

این نظر توسط ناشناس در تاریخ 1393/08/15 و 19:24 دقیقه ارسال شده است

س.من دختری 17ساله هستم.بایه پسر22ساله اشنا شدم.من اهل فارس واوکوهرنگی.او دانشجوی رشته عمران ومن کامپیوتر.ما هیچ شناختی از خانواده او نداریم وولی او میگوید بعد یه مدت با هم بودن از همدیگر شناخت پیدا میکنیم.لطفا من را راهنمایی کنید.
پاسخ : لطفاً پیامتان را در بخش مرتبط انجمن مطرح کنید تا همفکری شود.


کد امنیتی رفرش
1 2 صفحه بعد
درباره ما
Profile Pic
ولی طالبی: مشاور و کارشناس ارشد علوم تربیتی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • پنجشنبه 29 شهريور 1397
  • چهارشنبه 31 مرداد 1397
  • پنجشنبه 07 دی 1396
  • يکشنبه 03 دی 1396
  • پنجشنبه 23 آذر 1396
  • جمعه 27 مرداد 1396
  • پنجشنبه 26 شهريور 1394
  • چهارشنبه 13 خرداد 1394
  • چهارشنبه 06 خرداد 1394
  • يکشنبه 12 بهمن 1393
  • چهارشنبه 21 آبان 1393
  • چهارشنبه 23 مهر 1393
  • دوشنبه 21 مهر 1393
  • چهارشنبه 02 مهر 1393
  • يکشنبه 23 شهريور 1393
  • شنبه 22 شهريور 1393
  • پنجشنبه 30 مرداد 1393
  • چهارشنبه 29 مرداد 1393
  • دوشنبه 27 مرداد 1393
  • پنجشنبه 23 مرداد 1393
  • چهارشنبه 22 مرداد 1393
  • پنجشنبه 16 مرداد 1393
  • چهارشنبه 15 مرداد 1393
  • دوشنبه 13 مرداد 1393
  • دوشنبه 06 مرداد 1393
  • يکشنبه 05 مرداد 1393
  • شنبه 04 مرداد 1393
  • چهارشنبه 01 مرداد 1393
  • سه شنبه 31 تير 1393
  • دوشنبه 30 تير 1393
  • يکشنبه 29 تير 1393
  • جمعه 27 تير 1393
  • پنجشنبه 26 تير 1393
  • دوشنبه 23 تير 1393
  • شنبه 21 تير 1393
  • چهارشنبه 18 تير 1393
  • دوشنبه 16 تير 1393
  • يکشنبه 15 تير 1393
  • پنجشنبه 12 تير 1393
  • يکشنبه 08 تير 1393
  • يکشنبه 1 تير 1393
  • يکشنبه 01 تير 1393
  • شنبه 31 خرداد 1393
  • پنجشنبه 29 خرداد 1393
  • چهارشنبه 28 خرداد 1393
  • دوشنبه 26 خرداد 1393
  • يکشنبه 25 خرداد 1393
  • پنجشنبه 22 خرداد 1393
  • چهارشنبه 21 خرداد 1393
  • سه شنبه 20 خرداد 1393
  • دوشنبه 19 خرداد 1393
  • يکشنبه 18 خرداد 1393
  • شنبه 17 خرداد 1393
  • سه شنبه 13 خرداد 1393
  • دوشنبه 12 خرداد 1393
  • پنجشنبه 08 خرداد 1393